نوروز، بزرگترین جشن جهان ایرانی و آغازگاه شروع سال برای ایرانیان، با نو شدن طبیعت گره خورده است: هم در واقع، از آن رو که در یکی از دو نقطهی اعتدال در سال خورشیدی قرار گرفته و اینبار طبیعت ــ وارونهی مهرگان ــ بهسوی بیدار شدن و شکفتگی ره میسپارد؛ هم در ذهن، که برگرفته از مهمترین پایههای اندیشهی ایرانی ــ یعنی «نوسازی هستی» یا فَرَشگَرد ــ است.
این جشن از اعماق تاریخ و آمیخته شدن شماری از سنتهای کهن سرزمینهای ایرانی آمده؛ بهویژه جشن بزرگِ بابِلیان باستان (آکیتو) که برآمده از اسطورهی پیروزیِ ایزد آفتاب (مردوک) بر ایزدبانوی آبها (تیامت) است و حاجی فیروزِ آن هم نمودی از بازگشت پیروزمندانهی ایزدِ شهیدشوندهی سومری، تُموز، از جهان مردگان در زیرِ زمین دارد و جشن بزرگ آریاییها که نشان از بر تخت نشستنِ شاه بزرگ اسطورهای و بنیادگذارِ شهرآیینی، جم، دارد که با رسیدن نور خورشید به تاج زرین او جهان نورانی شد و مردم شادمانی کردند و آن روز را «روز نو» و جم را جمشید نامیدند.
نوروز، در شکلی که میبینیم، از آمیختنِ این سنتهای بسیار کهن زاده شد که در دوران و به پشتوانهی شاهنشاهیِ هخامنشی در سرزمینهای پهناور ایرانی فراگیر شد. هنوز جلوههای کهن اين جشن را میتوان در شهر پارسه یا تختجمشید، جایی که بزرگانِ آن شاهنشاهی در آغازِ سال گردِ هم میآمدند، دید.
پذیرش این جشن بزرگ، که دهها رویدادِ اسطورهای و هزاران رخداد تاریخی با آن گره خورده و صدها خردهسنتِ قومی و تباری در کنارش زنده و بر جای مانده، از سوی تیرههای گوناگون از آن روست که نوسازی طبیعت است و میتواند نوسازی انسان هم باشد، و وابستگی به هیچ شناسهی دیگریسازی ندارد...
طرح نوروز از همایون بهرامی