پشت همین میز چوبی شهادت میدهم که دکتر نون مُرد، مُرد، مُرد. وقتی او میمرد، برگهای سرخ و زرد از شاخههای تنومند فرزندانش میبارید و صدای گوشنواز خوانندهٔ محبوبش، دلکش، با جیکجیک صدها گنجشک و شمیم صابونی که دوای درد بوی بد پیری نبود، درهم آمیخته بود. بله، وقتی او میمرد، غروب بود، و اگر پاسبانها آن صدای آرامشبخش و آن دم وهمزدا را نمیآشفتند، چه نیازی بود مردهای که او باشد، یا دکتر نون باشد، یا کسی باشد که با هیچکس، حتی با من، آشنا نیست، با آن تن سرد و لرزان، با این پتوی نازک و کهنهای که روی دوشش انداختهاند تا تن عریانش را بپوشاند، مرگش را هم آلوده به وحشت حیاتش کند و جلوی میز افسر شهربانی بایستد و شهادت به مرگی بدهد که با بوی خوش عشق و حس دلانگیز فراموشی و خیرهسری آقای مصدق همراه بود...
جلسهی نقد و بررسی کتاب "دکتر نون زنش را بیشتر از مصدق دوست دارد" در شامگاه دوشنبه ۲۲اسفندماه برگزار شد
.
کتاب ماه آیندهی این کارگروه "جای خالی سلوچ" اثر محمود دولت آبادیست، عزیزان علاقهمند میتوانند جهت اطلاع از تاریخ جلسهی نقد و بررسی و هماهنگی، از طریق شناسه اعلام شده با دبیر کارگروه ارتباط برقرار کنند.