به تصویرم در آینه برنجی مادر بزرگ دوم نگاه میکنم. همان طور که ترس بر من غالب شده، برق زیرکانهی نگاه خرگوشی اهلی در چشمانم میدرخشد و جملاتی که مال دیگران هستند، نه من، از دهانم بیرون میریزد، درست مثل جملاتی که در بستر مرگ از دهان مادر بزرگ دوم بیرون میآمدند و مال دیگران بودند، نه او. جسم من از مُهرهای تایید مردمان سرشناس پوشیده شده.