75f38171-8276-41a8-a644-52b6253eed2b عظمی عدل، از زنان پیشگام ترجمه‌ی کتاب در ایران

  • عظمی عدل، از زنان پیشگام ترجمه‌ی کتاب در ایران
abstract

خلاصه‌ای از نخستین نشست بازخوانی تاریخ، بخش یکم: زندگی شخصیت: عظمی عدل (۱۲۹۸)، از زنان پیشگام ترجمه‌ی کتاب در ایران.

عظمی عدل (۱۲۹۸) از زنان پیشگام ترجمه‌ی کتاب در ایران است. او به دلیل تحصیلات برادرانش، پروفسور یحیی عدل و دکتر غلام‌رضا عدل، در فرانسه شاید تا حدی با این زبان (فرانسوی) آشنایی داشته اما ادبیات فرانسه و ادبیات فارسی را در مدرسه‌ی ژاندارک آموخت. او خیلی زود در سن ۱۵ سالگی کتاب «جامه‌ی پشمین» هانری بوردو را ترجمه می‌کند. با آن‌که پدرش یوسف عدل نماینده‌ی مجلس شورای ملی بوده اما عظمی چندان از سیاست خبر نداشته. خانواده‌اش اصالتاً تبریزی و ملاک بودند و پدر مدتی در کرمانشاه حاکم بوده. در واقع او زندگی‌ای اشرافی داشته، هر چند به خاطر فوت پدر و نیز حمله‌ی قشون روس و اعلام خودمختاری فرقه‌ی دموکرات املاک آنها در تبریز تصرف می‌شود و ناگزیر از کوچ به تهران می‌شوند. آنها در خانه‌ای که در تهران داشتند ساکن می‌شوند اما از نظر درآمد به مشکلاتی برمی‌خورند.

 به خاطر درمان بیماری چشم مادر به همراه او و  پسرعموی پدرش منصورالسلطنه عدل، که سفیر ایران در ایتالیا بوده، راهی فرانسه می‌شود. در آنجا به دنبال علاقه‌اش موفق می‌شود با هانری بوردو دیدار کند. بوردو توصیه‌هایی حرفه‌ای درباره‌ی کسب درآمد از ترجمه به این دختر جوان مترجم ایرانی دارد و کتاب «ترس از زندگی» را به او می‌دهد تا ترجمه کند؛ کتابی که از نظر بوردو کتابی مهم‌تر و مؤثرتر بوده. او در بازگشت به ایران به بنگاه «ترجمه و نشر کتاب» که تازه تأسیس شده بوده می‌رود و از دکتر یارشاطر سفارشی برای ترجمه می‌گیرد؛ «عشقی از سوآن». او معتقد بود این کتاب، که ترجمه‌ی بسیار سختی هم داشته، برای استفاده‌ی عموم مناسب نیست چون نقدی به طبقه‌ی نخبه‌ی جامعه فرانسه است که با زندگی ایرانیان شباهتی ندارد.

 عظمی به واسطه‌ی وزیر شدن شوهر خواهرش محمدولی میرزا فرمانفرماییان به «معاونت امور زنان وزارت کار و تبلیغات» منصوب می‌شود. او در این‌جا هم کار ترجمه‌ی مکاتبات خارجی و گاهی ترجمه‌ی اخبار و جراید را به عهده داشته. البته وظیفه‌ی اصلی این بخش آشنایی و آموزش به زنان کارگر کارخانجات بوده تا به حق و حقوق‌شان آشنا شوند. او توضیح می‌دهد که خود زنان شاغل در وزارت‌خانه هم خیلی با حدود شغل و فعالیت‌های اجتماعی و خانوادگی آشنا نبودند و گاهی آقای خواجه نوری برای آنها در این مسایل کلاس‌هایی آموزشی می‌گذاشت.

عظمی عدل در خلال جنگ جهانی دوم، احتمالا در حدود زمانی قحطی بزرگ در ایران، در بنگاه خیریه‌ی اشرف پهلوی واقع در منطقه خانی‌آباد تهران فعالیت داشته. از این‌جا به بعد مصاحبه رنگ سیاسی‌نگاری صرف و پراکنده‌گویی درباره‌ی نظر پیرامون شخصیت‌هایی مانند قوام‌السلطنه، حسین علاء، رزم‌آرا و... پیدا می‌کند که چون شخصیت عظمی بیشتر فرهنگی و اجتماعی است پاسخ‌های در خوری ندارد، مگر سوال‌هایی درباره‌ی دیدارهایش با فوزیه، همسر محمدرضاشاه، و همراهی‌هایش با اشرف پهلوی که تا حدودی پرسش و پاسخ‌ها جالب و ارزنده می‌شود. عظمی در عین تأیید شخصیت فوزیه به او نقدهایی دارد و معتقد است در کنار زیبایی و سکوت خاصش زیادی حجب داشته و نیز نظرش درباره‌ی جدایی مدارس فرزندان درباریان از مردم عادی را نمی‌پسندیده، هم‌چنین اشرف پهلوی را زنی باهوش و فوق‌العاده فعال می‌داند که جاه‌طلب هم بوده و بسیار روی برادرش تأثیرگذار بوده.

 

تحلیل و نقد: 

 به نظر من، مصاحبه‌گر شناخت خوبی روی سوژه نداشت یا عمداً از برخی پرسش‌های مهم عبور کرد، چرا که سه شخصیت مهم در نزدیکی عظمی عدل بودند که می‌توانست درباره‌ی آنها بیشتر جویا شود؛ همسرش، حبیب نفیسی که معاون وزارت کار بوده و در آن‌جا با هم آشنا شدند. نفیسی اولین نویسنده‌ی قانون کار در ایران و بنیادگذار دانشگاه امیرکبیر در ایران بوده. 

 خانم نظری درباره‌ی روابط خانوادگی آن‌ها اشاره کرد که عظمی از زندگی خصوصی‌اش نارضایتی‌هایی داشته چون حبیب بدون تعطیلی درگیر کار بوده که گویی کار حبیب را هووی خود می‌دانسته. او از قدرنشناسی مسئولان هم شاکی بود چون حبیب را از هر جایی که با زحمت تأسیس می‌کرده جابه‌جا می‌کردند! هر چند به نظر می‌رسد که خود حبیب هم از این کار استقبال می‌کرده، چرا که از رسیدن به سمت بالاتر حتی وزیری در وزارت کار امتناع می‌کرده چون معتقد بوده معاونت مؤثرتر است (یکی از همکاران کارگردانم، آقای علیرضا بذرافشان مستندی درباره حبیب نفیسی ساخته که هنوز پخش نشده و اتفاقا در آن‌جا با عظمی عدل نیز  مصاحبه کرده. امیدوارم بتوانم این فیلم را به دوستان گروه برسانم).

 مصاحبه‌کننده چگونه از نام پروفسور یحیی عدل راحت گذشته که شخصیت بسیار مهم و برجسته‌ای در علم پزشکی بوده و هم‌چنین به دربار رفت‌وآمد داشته.

 از آن مهم‌تر فرزند یحیی، کاترین عدل است (برادرزاده عظمی)؛ کسی که با شوهرش بهمن حجت کاشانی ترک شهر کرده و به زمینی در خرمدره زنجان می‌رود که از املاک پدرش بوده و آنجا زندگی کارگری را برمی‌گزیند و روستایی را برپا می‌کنند و روستاییانی به آنجا آمده و زندگی تشکیل می‌دهند و به یک‌باره با تصمیم عجیب کاترین و بهمن مواجه می‌شوند، چرا که آن‌ها روستاییان  را به قیام و مبارزه مسلحانه علیه حکومت پهلوی دعوت می‌کنند!

 این جای تعجب است که حبیب لاجوردی چگونه از این سوژه‌ها گذشته به‌خصوص که حتما عمه‌ی کاترین (عظمی) او را خوب می‌شناخت. عجیب‌تر زمانی است وقتی بدانید کاترین پدرش را هم در فهرست ترور قرار داده بود.

 

گزارشی در این‌باره:

مدعی پیامبری یا مبارز مسلح؟ / داستان زوجی که ناگهان اسلحه برداشتند (فیلم) (asriran.com)

 

هم‌چنین می‌شود پرسید چرا خانم عدل با این جایگاه و عمر بابرکت این‌قدر کم کتاب ترجمه کرد؟  خانم نظری خاطرنشان کرد که عظمی عدل هم اکنون زنده است و در خانه سالمندان است و البته دچار فراموشی است. از مصاحبه و سخنان خانم عدل در جاهایی دیگر نیز می‌توان فضای مردسالارانه آن دوران را درک کرد که حتی زنی پیشرو در ادبیات که سالیان بعد درباره خانواده‌اش بازگویی خاطرات می‌کند هنوز اسمی از نام کوچک مادر نمی‌آورد یا پسوند فامیلی‌اش را با نام خانوادگی شوهر می‌شناسند.

 

علی ملاقلی‌پور

واژگان کلیدی

دیدگاه خود را بنویسید