دکتر میر مهرداد میرسنجری : |
آیین سده را هر سال زرتشتیان در مکانهای ویژهی خودشان در شهرهای زرتشتینشین برگزار میکنند. افزون بر هممیهنان زرتشتی بسیاری از ایرانیان مسلمان نیز خواهان باشندگی در این آیین تاریخی و فرهنگی ایرانی هستند. شوربختانه هر سال و به ویژه امسال با توجه به مشکلات اجرایی باشندگی غیرزرتشتیان در آیین سده، برخی پژوهشگران و دوستداران برپایی این جشن بهگونهی خود جوش در کنار مزار به فراموشی سپرده شدهی بزرگمرد تاریخ ایران، «مرداویز زیاری» در شهر ری رفته و آتش سده را برپا کردند.
مرداویز پادشاهی بود که برای نخستین بار پس از اسلام به برپایی جشن سده با شکوه تمام در ایران فرمان داد.آن گونه که در منابع تاریخی آمد، آتش بزرگ سده تا فرسنگها بیرون از اصفهان، تختگاه مرداویز دیده میشد. مرداویز که بود و چه کرد؟ مرداویز فرزند زیار فرزند وردان، بنیادگذار دودمانی بود که تا ۹۳۹ سال پیش ( ۹۲۸ تا ۱۰۷۷ میلادی به مدت ۱۴۹ سال) بر بخشهای بزرگی از ایران از جمله گرگان، قومس، طبرستان، دیلم، گیلان، قزوین، ری، اصفهان و خوزستان فرمان راندند. گفته شده او در فومن به دنیا آمد. تبار وی از سوی پدر به فرمانروایان پیش از اسلام گیلان و از مادر به اسپهبدان رویان مازندران میرسد. زیاریان تبار خود را به شاهنشاهان پیش از اسلام میرساندند و بر این ادعا بودند که نوادگان ارغش فرهادان، شاه گیلانند. مرداویز در پی گشودن اصفهان دستور داد، تاج پادشاهی وی همانند تاج خسرو انوشیروان، شاهنشاه ایران ساسانی باشد و نیز فرمان داد تا تختگاه تیسفون یا همان ساختمان نامور به تاق کسری برای برگزاری جشن پادشاهی وی به شکل نخست خود بازسازی شود. کار بزرگ مردآویز در درازی ۶ سال فرمانروایی خود، تلاش وی برای برپایی پرشکوه جشن سده بود. وی نزدیکبه یک سده پس از سرکوبی جنبشهای ایرانخواهان همچون جنبش سرخ جامگان و جنبش سپیدجامگان، فرماندهی تیرههای گیل و دیلم را به دست گرفت و با در هم شکستن قشون المقتدر، خلیفه عباسی، فرمانروایی دودمان ایرانی زیار را از تبرستان در شمال تا خوزستان در جنوب برپا ساخت. مسعودی در کتاب تاریخ خود تایید میکند، هنگامی که مرداویج میخواست به بغداد رود و خلیفه را دستگیر کند کشته شد. ابوعلی مسکویه و مسعودی هردو، خلیفه و دو تن از غلامان او بجکم و توزون را در کشتن مرداویز سهیم میدانند چرا که این دو از کینه غلامان ترک نسبت به مرداویج بهره جستند و پس از کشتن مرداویز به عراق گریختند و در شمار سپاهیان خلیفه درامدند و اندک زمانی به مقام امیرالامرایی رسیدند… داستان خاکسپاری مرداویج را ابومخلد عبدالله بن یحیی که از خدمتگزاران و دولتمردان مرداویج بود چنین یاد کردهاست: «هنگامی که تابوت مرداویج را به ری بردند من روزی پرجوشتر از آن روز ندیدم، همه گیلیان و دیلمیان چهار فرسنگ راه را پای برهنه پیمودند. او میگفت برادر مرداویج نیز با ایشان پیاده آمد. میگفت: من هیچ سپاه ندیده بودم که پس از مرگ فرمانروا، بی هزینه درم و دینار مردان و سربازانش اینچنین به او وفادار بمانند که ایشان بدین شکل به برادرش وُشمگیر پیوستند.» طبری میگوید: «تابوت مرداویج را از اصفهان به ری بردند و هنگامی که تابوت به ری رسید، ازدحامی غریب بود وهمه دیلمان و مردم گیل با پای برهنه تا چهار فرسنگ جنازه سردار شجاع خود را استقبال کردند . » قتل مرداویج یکی از بزرگترین زیانه ایی بود که ملت ایران برد . زیرا این امر باعث شد که مرداویج نقشه وسیع و مهم خود یعنی ایجاد حکومت بزرگی در ایران و تجدید دوره ساسانی و برانداختن حکومت بنی عباس را به پایان نرساند …» غفلت نابخشودنی ملت ایران از بزرگمرد تاریخ خود …اما امروزه مزار مرداویز زیاری در گوشهای از پایتخت ایران در چنان محاقی از فراموشی قرار گرفته که شوربختانه بسیاری از مردم شهر ری نیز از بودن آن آگاهی ندارند. به راستی باعث تاسف است که مزار این بزرگ مرد تاریخ ایران در فراموشی مسوولان و ناآگاهی و طمع سودجویان مورد تجاوز و غارت قرار گرفته است… در شامگاه روز دهم بهمن ماه به همراه گروهی از جوانان پژوهشگر ایراندوست به سوی مزار مرداویز با نشانی شهرری، سه راه تقی آباد، روستای هفت دستگاه رهسپار شدیم. منطقهای در حدود سه کیلومتری شرق شهر ری که در تاریکی کامل با نور چراغ قوه مسیر عبورمان را میتوانستیم ببینیم. از انتهاییترین مسیر اتومبیل رو تا مزار مرداویز بر فراز کوه «تبرک» را پیاده رفتیم. در حدود ۵۰ متر، پلکان سنگچین وجود داشت ولی پس از آن ۱۹۴ پله بسیار غیر استاندارد و خطرناک فلزی و موزاییک کار شده بود!! مسیری بسیار خطرناک که هر آن امکان رها شدن موزاییکهای تعبیه شده در قابهای فلزی وجود داشت و بسیاری از آنها هم شکسته بود و هر آن خطر افتادن از آن وجود داشت. این برج در بنمایههای گوناگون با نامهای نقارهخانه ، گنبد نقارهخانه یا امیر اینانچ نیز آمده است. درون برج پر از زباله بود که ایراندوستان دوستدار حفاظت از زیستبوم نخست اقدام به جمع آوری زبالهها و تمیز کردن آن را به انجام رساندند و در زیر گنبدی که پیدا نیست فروریخته یا دزدیده شده و همانند برخی گنبدهای مساجد تاریخی ایران سر از موزه ویکتوریای لندن در آورده یا نه و مزاری که شوربختانه حفاری شده و دستاندازی شده بود، شمعهایی را به یاد روان پاک این بزرگمرد تاریخ ایران بر افروختند و به یاد مظلومیت این بزرگمرد به فراموشی سپرده شده، سرود جاویدان ای ایران سردادند. در پایین این کوه و در ضلع خاور(:شرقی) آن هم بقایای بنای مشرف به گورستان مخروبه و رها شده سلطنتی آل بویه قابل مشاهده بود که در آن هم نه از برج و بارو چیزی مانده بود و نه از گنبد آن هیچ نشانی و گورستانها هم خالی از سنگهای مزار و جنازهها و اشیای احتمالی… باری در تاریکی مطلق، ایراندوستان در کنار زمزمه سرودههای ایرانی مانند شاهنامه، آتش سده را بر افروختند، به این امید که آتش شناخت تاریخ و فرهنگ نیاکانمان در قلبهای مردم روستایی و شهری ایرانی روشن شود و ضمن آشنایی با بزرگان تاریخی خود، این گونه بر بازماندههای آنان بیتوجهی و غفلت و جفا نکنند. دکتر میرمهرداد میرسنجری، استادیار دانشگاه و پژوهشگر فرهنگی و ژئوپلتیک
|
neda ghahremankhani
۲۷ بهمن , ۱۳۹۴
عالی بود
1 | 0 پاسخ دادن